معنی امروز عرب

حل جدول

امروز عرب

الیوم


امروز

الیوم

فیلمی از سید رضا میرکریمی

گویش مازندرانی

امروز

امروز

لغت نامه دهخدا

امروز

امروز. [اِ] (اِ مرکب، ق مرکب) این روز. روزی که در آن هستیم. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین). روز حاضر. الیوم:
ماریفنج اگرت دی بگزید
نوبت مار افعی است امروز.
شهید.
امروز بامداد مرا ترسا
بگشود باسلیق نه نشکرده.
کسایی.
بدل گفت رستم گر امروز جان
بماند به من زنده ام جاودان.
فردوسی.
شما جنگ ترکان مجویید کس
که این بد که من کردم امروز بس.
فردوسی.
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
وگر امروز شکیبا شد فردا نشود.
منوچهری.
وگر وی را (مسعود را) امروز بر این نهاد یله کنم آنچه خواسته است...فرستاده آید. (تاریخ بیهقی).
لیکن وفا نیاید ازو فردا
امروز دید باید فردا را.
ناصرخسرو.
از غم فردا هم امروز ای پسر بیغم شود
هرکه در امروز روز اندیشه ٔ فردا کند.
ناصرخسرو.
باید که مرا امروزو امشب مهلت دهید. (فارسنامه ٔ ابن بلخی). || مجازاً بمعنی این زمان. (از آنندراج). در این وقت. اکنون:
مرا امروز توبه سود دارد
چنانچون دردمندان را شنوسه.
رودکی.
امروز به اقبال تو ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد.
رودکی.
با نعمت تمام بدرگاه آمدم
امروز با گرازی و چوبی همی روم.
فاخری.
چنان نمود که امروز ناصحتر و مشفق تر بندگانست. (تاریخ بیهقی).
دنیا بجملگی همه امروز است
فردا شمردباید عقبا را.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ج 1 ص 166).
از این آشنایان که امروز دارم
دمی نگذرد تا جفایی نبینم.
خاقانی.
به عذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نماند مجال سخن.
(بوستان).
تو آنی که از یک مگس رنجه ای
که امروز سالار سرپنجه ای.
(بوستان).
پیش از این طایفه ای بودند بصورت پراکنده و بمعنی جمع و امروز طایفه ای بصورت جمع و بمعنی پراکنده. (گلستان). آندم که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی. (گلستان).
امروز کسی نیست که در میکده ٔ عشق
با شانی خون جگر آشام برآید.
شانی تکلو (از آنندراج).
- امروز را فردا کردن، امروز و فردا کردن. دفع الوقت کردن:
اﷲ اﷲ این جفا با ما مکن
لطف کن امروز را فردا مکن.
مولوی.
- امروز روز، بمعنی امروز است:
از غم فردا هم امروز ای پسر بیغم شود
هر که در امروز روز اندیشه ٔ فردا کند.
ناصرخسرو.
- امروز و فردا، همین روزها. بزودی.
- امروز و فردا کردن، دفعالوقت و تعلل کردن. (آنندراج). بوعده گذرانیدن. سردوانیدن. دول دادن. دیر داشت. مماطله. تسویف. تطویش. (از یادداشت مؤلف):
بارها گفتم که جان هم می دهم
همچنان امروز و فردا می کند.
انوری.
لبش امروز و فردا می کند در بوسه دادنها
نمی داند ز خط چون دشمن کم فرصتی دارد.
صائب.
- امثال:
امروز بدان مصلحت خویش که فردا
دانی و پشیمان شوی و سود ندارد.
؟
امروز بکش چو می توان کشت
کآتش چو بلند شد جهان سوخت.
؟
امروز تخم کار که فردامجال نیست.
امروز توانی و ندانی فرداکه بدانی نتوانی.
؟
امروز در قلمرو دل دست دست تست
خواهی عمارتش کن و خواهی خراب کن.
؟
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت.
حافظ (از امثال و حکم مؤلف).
رجوع به امثال و حکم شود.
امروز نقد فردا نسیه، از این جمله در قدیم همان معنی را می خواسته اند که از مصراع «از امروز کاری بفردا ممان.» یا «امروز تخم کار که فردا مجال نیست.» اراده می شود، ولی امروزه آنرا کسبه و اهل حرف مانند اعلام و اعلانی می نویسند و بردکان نصب می کنند و ازآن بطور مزاح اراده می کنند که هیچ روز کالا بنسیه نفروشیم. (از امثال و حکم مؤلف).


عرب

عرب. [ع َ رِ] (ع اِمص) تیزی معده. (منتهی الارب).

عرب. [ع ِ] (ع اِ) گیاه بهمی خشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

امروز

این روز، روزی که در آن هستیم، همین روز، روز حاضر

فارسی به آلمانی

فرهنگ معین

امروز

(اِ) (ق مر.) روزی که در آن هستیم، همین روز، این روز.،~ و فردا کردن تعلل کردن، به دفع الوقت گذراندن.

فرهنگ عمید

امروز

این‌روز، روزی که در آن هستیم،
(قید) در روزی که در آن هستیم،


عرب

قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا،
هریک از افراد این قوم: دو نفر عرب آمدند تو،
(صفت) از نژاد عرب: زن عرب،
* عرب بائده: [قدیمی] قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفته‌اند، عرب منقرضه، مانندِ قوم عاد و ثمود،
* عرب مستعربه: [قدیمی] عرب اسماعیلیه، قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان به‌تدریج جزء طوایف عرب به‌شمار آمده‌اند، عدنانیه،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

امروز عرب

526

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری